کد مطلب:225227 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:245

مجلس دیگر امام رضا نزد مأمون با اهل ملل و مقالات در عصمت أنبیاء
در بحارالأنوار و عیون أخبار و احتجاج طبرسی و توحید صدوق و غیرها سند بأبی الصلت هروی می رساند كه چون مأمون برای مناظره و مجادله با حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام از طبقات متكلمین و أصحاب مقالات از اهل اسلام و دیانات از یهود و نصاری و مجوس و صابئین و سایر اهل مقالات علمای ایشان را فراهم ساخت و به مباحثه و مناظرت پرداختند هیچ یك از آن جماعت از جای برنخاست مگر اینكه



[ صفحه 323]



آن حضرت ولایت آیت او را مجاب و ملزم و حجتش را مردود می فرمود و به طوری ملزم و ساكن و ساكت می گردانید كه گفتی سنگ پاره ی بر دهانش افكنده اند و بر یك كلمه سخن كردن قادر نبود.

این وقت علی بن جهم برخاست و عرض كرد: یابن رسول الله آیا به عصمت أنبیاء عظام قائلی؟ فرمود: بلی، عرض كرد: پس چه می كنی در این قول خدای تعالی: «و عصی آدم ربه فغوی» آدم در حضرت پروردگارش عصیان ورزید پس گمراه شد، و در این قول خدای عزوجل: «وذالنون اذ ذهب مغاضبا فظن أن لن نقدر علیه» و یاد كن ای پیغمبر گرامی صاحب ماهی، یعنی یونس بن متی را گاهی كه از میان قوم خود بیرون رفت در حالتی كه بر آن جماعت خشمگین بود پس گمان برد كه ما بر وی قدرت نداریم.

و در این قول خدای تعالی در حق یوسف علیه السلام: «و لقد همت به و هم بها» هر آینه قصد كرد زلیخا یوسف را و قصد كرد یوسف زلیخا را - تا آخر آیه، و در این قول خداوند عزوجل در حق داود علیه السلام: «و ظن داود أنما فتناه» و گمان برد داود كه ما او را به فتنه درافكنده ایم.

و در این قول خدای تعالی درباره پیغمبر بزرگوارش محمد صلی الله علیه و آله: «و تخفی فی نفسك ما الله مبدیه» و پنهان می كنی در نفس خودت چیزی را كه خداوند ظاهر بسازد آن را، یعنی میل كردن به زن زید كه دختر جحش بود.

امام رضا علیه السلام فرمود: «ویحك یا علی اتق الله و لا تنسب الی أنبیاء الله الفواحش و لا تتاول كتاب الله برأیك، فان الله عزوجل قد قال: «و لا یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم» ای علی بن جهم از خدای بترس و پیغمبران یزدان را به فواحش نسبت مده و كتاب خدای را به رأی خود تأویل مكن، چه خداوند عزوجل می فرماید: تأویل كتاب خدای را جز خداوند كه منزل آن است و كسانی كه در علم ثابت قدم و در دانش متمكن هستند نمی دانند، یعنی تأویل متشابهات و حمل آن را



[ صفحه 324]



بر معنی كه مراد و مقصود است جز خدا و این چنین كسان نمی دانند.

و أما قول خدای در حق آدم علیه السلام: «و عصی آدم ربه فغوی، فان الله عزوجل خلق آدم حجة فی أرضه و خلیفة فی بلاده لم یخلقه للجنة و كانت المعصیة من آدم فی الجنة لا فی الأرض و عصمته یجب أن تكون فی الأرض لیتم مقادیر أمرالله فلما اهبط الی الأرض و جعل حجة و خلیفة عصم بقوله عزوجل: ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین».

بدرستی كه خداوند عزوجل بیافرید آدم علیه السلام را و حجت گردانید او را در زمین و خلیفه ساخت او را در بلاد و شهرهای خود و او را از بهر بهشت نیافرید و آن عصیانی كه از آدم روی نمود در بهشت بود نه در زمین و عصمت آدم واجب بود كه در زمین باشد تا واجبات الهی و مقدرات لایتناهی را چندان كه خواست خدای بود به جای گذارد.

پس گاهی كه آدم را به سوی زمین هبوط و نزول دادند و او را حجت و خلیفه حضرت أحدیت گردانیدند معصوم شد به این قول خدای عزوجل كه می فرماید: بدرستی كه خدا برگزید آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان.

و أما قول خدای تعالی: «وذالنون اذ ذهب مغاضبا فظن أن لن نقدر علیه» همانا لفظ ظن در آیه شریفه به معنی استیقن می باشد، یعنی یونس تعیین كرد كه خدای تعالی رزق او را بر وی تنگ نگرداند، آیا نشنیده ی قول خداوند عزوجل را «و أما اذا ما ابتلیه ربه فقدر علیه رزقه» و چون خدای تعالی مبتلا سازد و آزمایش دهد او را پس تنگ گرداند بر وی روزی او را كه در اینجا به معنی ضیق علیه رزقه است، و اگر یونس گمان كرده بود كه خدای بر وی قدرت ندارد كافر شده بود.

و أما قول خدای عزوجل درباره یوسف علیه السلام: «و لقد همت به و هم بها» زلیخا آهنگ یوسف و یوسف آهنگ زلیخا را نمود «فانها همت بالمعصیة و هم یوسف علیه السلام بقتلها ان أجبرتها لعظم ما تداخله فصرف الله عنه قتلها و الفاحشة».

همانا زلیخا آهنگ معصیت یعنی زناكاری داشت، و یوسف علیه السلام آهنگ آن را



[ صفحه 325]



فرموده بود كه اگر زلیخا آن حضرت را بخواهد به آن عمل شنیع مجبور سازد او را بكشد، چه زلیخا كار را از شدت اصرار و مبالغه در انجام مقصود و كثرت مراوده بر وی سخت كرده بود پس رحمت خدای و عصمت نبوت یوسف آن حضرت را از قتل زلیخا و فاحشه باز گردانید، و این است قول خداوند عزوجل: «كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء» یعنی تا منصرف گردانیم از یوسف كشتن و فاحشه را مرتكب شدن.

و أما داود علیه السلام: پیشینان شما درباره ی او چه می گویند؟ علی بن جهم عرض كرد: می گویند: داود سلام الله علیه در محراب خود به نماز مشغول بود در آن اثنا شیطان به صورت مرغی از نیكوترین مرغهای عالم در حضورش جلوه كرد، داود نماز خود را قطع كرده برخاست تا آن مرغ را بگیرد مرغ به اندرون سرای برفت داود بر اثرش بتاخت مرغ بر بام سرای بپرید داود در طلبش برفراز بام برفت مرغ خود را در سرای اوریا بن حنان افكند داود در پی آن مرغ به آن سرای روی آورد ناگاه زن اوریا را به غسل كردن بدید.

چون نظر داود بر آن جمله افتاد به هوای او دچار شد، و چنان بود كه داود علیه السلام اوریا را به پاره غزوات مأمور كرده بود پس به سالار سپاه نوشت كه اوریا را پیش چنگ بگرداند، بزرگ لشكر برحسب فرمان او را مقدم ساخت و اوریا برفت و جنگ كرده بر مشركان مظفر گردید.

چون این خبر به داود رسید بر وی دشوار گردید و دیگر باره به سردار سپاه نوشت كه اوریا را در پیش روی تابوت سكینه مقدم دارد، در این مرة اوریا به قتل رسید و داود زوجه او را تزویج نمود، راوی خبر أبوالصلت می گوید: چون علی بن ابن جهم این كلمات را بگفت امام رضا علیه السلام را چندان عجب افتاد كه دست مبارك بر جبین مبین آشنا گردانید و فرمود: «انالله و انا الیه راجعون لقد نسبتم نبیا من أنبیاء الله الی التهاون بصلاته حتی خرج فی أثر الطیر ثم بالفاحشة ثم بالقتل!!».

همانا نسبت می دهید به یكی از پیغمبران یزدانی كه شیطان چنان بر وی مسلط



[ صفحه 326]



شد و او را فریب داد و به صورت مرغی خوش رنگ و بال او را چنان به خود راغب ساخت كه نماز خدای را سست و سهل گرفت و قطع نمود و در اثر مرغ بتاخت و دل در پردگی اوریا بباخت و در هوای او و شوق تزویج او شوهرش را به دهان مرگ بفرستاد!!

علی بن جهم عرض كرد: یابن رسول الله پس خطیئت و خطای داود چه بود؟ فرمود: «ویحك ان داود انما ظن ان ما خلق الله عزوجل خلقا هو أعلم منه بعث الله عزوجل الیه الملكین فتسورا المحراب، فقالا: خصمان بغی بعضنا علی بعض فاحكم بیننا و لا تشطط و اهدنا الی سواء الصراط ان هذا أخی الی قوله نعجتك الی نعاجه.

فعجل داود علی المدعا علیه فقال: لقد ظلمك به سؤال نعجتك الی نعاجه و لم یسئل المدعی البینة علی ذلك و لم یقبل علی المدعی علیه، فیقول له ما تقول فكان هذا خطیئة رسم الحكم لا ما ذهبتم الیه، ألا تسمع الله عزوجل یقول: یا داود انا جعلناك خلیفة فی الأرض فاحكم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی - الی آخر الایة».

وای بر تو باد همانا داود گمان كرد كه یزدان تعالی هیچ كس را داناتر از وی نیافریده است، لاجرم خداوند تعالی دو فرشته را بدو برانگیخت تا در آن بیت كه پرستشگاه داود بود بالا رفتند و گفتند: ما خصم یكدیگر هستیم و به مخاصمت به این حضرت آمده ایم، یكی از ما بر دیگری ستم رانده است اكنون تو در میان ما براستی و درستی فرمان بران و در حكومت ستم مران و ما را به راه راست و طریق عدل هدایت فرمای.

بدرستی كه این مرد در دین و صداقت و الفت یا در شركت و خلقت برادر من است و دارای نود و نه میش است و مرا یك میش بیش نیست و همی خواهد این یك میش را نیز مخصوص به خویش گرداند و در مخاطبت و مطالبت بر من چیرگی جوید و مرا مجال تعلل و جواب نگذاشته است.

داود علیه السلام در فرمان شتابان شد و در حكومت مدعی علیه عجله كرد و با مدعی گفت: همانا ستم كرده است برادر تو بر تو بخواستن یك میش تو و اضافه كردن



[ صفحه 327]



بر میشهای خودش و از مدعی شاهدی بر این ادعای او نخواست و روی با مدعی علیه نیاورد و نپرسید كه تو در جواب مدعی چگوئی.

این است خطای داود علیه السلام كه شرایط حكم را مستحكم نساخت و تعجیل در حكم فرمود نه آنكه شما می گوئید، مگر نشنیده ی قول خدای تعالی را كه به داود علیه السلام می فرماید:ای داود بدرستی كه ما تو را خلیفه گردانیدیم در زمین و رشته امور عباد و نظام بلاد را با تو گذاشتیم پس در میان مردمان به حق و راستی حكومت كن و بیرون از حق حكم مكن.

علی بن جهم عرض كرد: یابن رسول الله پس داستان داود و با اوریا چه بود؟ فرمود: «ان المرءة فی أیام داود علیه السلام كانت اذا مات بعلها أو قتل لا تتزوج بعده أبدا و أول من أباح الله له أن یتزوج بامرأة قتل بعلها كان داود علیه السلام فتزوج بامرءة اوریا لما قتل و انقضت عدتها منه فذلك الذی شق علی الناس من قبل اوریا».

در زمان داود معمول چنان بود كه چون زنی شوهرش از جهان می گذشت هرگز شوی گرفتن نتوانست و أول كسی كه خدای مباح ساخت كه زن شوهر كشته را تزویج نماید داود علیه السلام بود از این روی چون اوریا كشته شد زوجه او را تزویج فرمود بعد از آنكه عده ی آن زن منقضی گردید و این كار بر مردمان دشوار افتاد.

و أما محمد صلی الله علیه و آله كه خداوند عزوجل می فرماید: «و تخفی فی نفسك ما الله مبدیه، و تخشی الناس والله أحق أن تخشیه، فان الله عزوجل عرف نبیه صلی الله علیه و آله أسماء أزواجه فی دارالدنیا و أسماء أزواجه فی الاخرة و انهن امهات المؤمنین و احدیهن من سمی له زینب بنت جحش و هی یومئذ تحت زید بن حارثة.

فاخفی اسمها فی نفسه و لم یبده لكیلا یقول أحد من المنافقین انه قال فی امرئة فی بیت رجل أنها احدی أزواجه من امهات المؤمنین و خشی قول المنافقین فقال الله عزوجل: و تخشی الناس والله أحق أن تخشیه، یعنی فی نفسك و ان الله عزوجل ما تولی تزوج أحد من خلقه الا تزویج حوا من آدم علیهماالسلام و زینب من رسول الله صلی الله علیه و آله فلما قضی زید منها وطرا زوجناكها و فاطمة من علی علیهم السلام.



[ صفحه 328]



و مخفی می گردانی در قلب خودت آنچه را كه خدای آشكار كننده ی آن است و از مردمان می ترسی و حال اینكه خدای سزاوارتر است كه از وی بترسند بدرستی كه خداوند عزوجل اسامی زوجات مطهرات رسول خدای را قبل از تزویج فرمودن در دار دنیا و اسماء ازواجش را در آن سرای جاوید بدو شناسانید و باز نمود كه زنهای آن حضرت مادرهای مؤمنان هستند، یعنی دیگری خواه در زمان آن حضرت و جدائی از آن زن نمی تواند او را تزویج نماید و این یكی از خصایص آن حضرت است.

و یكی از زنهائی را كه خدای تعالی برای پیغمبر خود نام برده بود زینب بنت حجش بود و زینب در آن زمان در حباله نكاح زید بن حارثه بود، رسول خدای نام او را در قلب خودش پوشیده بگردانید و بر زبان نگذرانید تا منافقان نگویند پیغمبر زنی را كه اكنون در ازدواج دیگری است و در سرای دیگری است یك تن از زوجات خود و امهات مؤمنین شمرده است و از سخن منافقان بترسید، لاجرم خداوند فرمود: از مردمان بیندیشیدی و در دل خود مكتوم داشتی و خدای تعالی سزاوارتر است كه از او به خشیت اندر باشی.

و خداوند تعالی متولی تزویج احدی از آفریدگان خود نگشت مگر تزوج حوا را با آدم و زینب را با رسول خدا و فاطمه را با علی صلوات الله علیهم چنانكه می فرماید: چون زید از حاجت خود بپرداخت زینب را با تو تزویج كردیم، أبوالصلت راوی این خبر گوید: علی بن جهم بگریست و عرض كرد: یابن رسول الله من به حضرت خداوند ذوالمنن توبه و بازگشت می نمایم كه بعد از این روز در حق پیغمبران به جز آنكه تو مذكور فرمودی تنطق نمایم.

راقم حروف گوید: سید مرتضی علم الهدی أعلی الله مقامه در كتاب تنزیه الأنبیاء به این مسئله اشارت می فرماید، أما از همه أدله بهتر و مسكت تر همان است كه حضرت امام رضا علیه السلام فرمود كه: آدم علیه السلام در دار دنیا كه خلیفة الله شد و امور عباد و بلاد را كفیل گردید معصوم شد، و همچنین در سایر أدله كه برای سایر أنبیاء علیهم السلام فرمود.



[ صفحه 329]